:::....SeNi Hep oOzLeRiM...:::
شکسته پای شکیبم بخند حرفی نیست به التماس نجیبم بخند حرفی نیست شکسته پای شکیبم بخند حرفی نیست در امتداد جنونم بیا و رو در رو به خنده?های عجیبم بخند حرفی نیست از آخرین نفس کوچه هم پرم دادند به این غروب غریبم بخند حرفی نیست طلسم اشک مرا با فریب دزدیدند تو هم برای فریبم بخند حرفی نیست من از عبور نگاهی شکستهام، آری شکستن است نصیبم بخند حرفی نیست به حال من پری دل گرفته هم خندید تو هم بخند حبیبم ـ بخند حرفی نیست در امتداد جنونم بیا و رو در رو به خنده?های عجیبم بخند حرفی نیست از آخرین نفس کوچه هم پرم دادند به این غروب غریبم بخند حرفی نیست طلسم اشک مرا با فریب دزدیدند تو هم برای فریبم بخند حرفی نیست من از عبور نگاهی شکستهام، آری شکستن است نصیبم بخند حرفی نیست به حال من پری دل گرفته هم خندید تو هم بخند حبیبم ـ بخند حرفی نیست
دستشون دستبند طلاسو گردنشون زنجیر طلا وبه سلامتی بچه های پایین شهر که دستشون دستبند کلانتریه و گردنشون طناب دار وبه سلامتی تو که بودنت زنجیر طلاسو نبودنت طناب دار گاه دلتنگ میشوم ،
دل داده ام بر باد، بر هر چه باداباد ای عشق از آتش، اصل و نسب داری از آب طوفان شد، خاک از تو خاکستر هر قصر بی شیرین، چون بیستون ویران هفتاد پشت ما از نسل غم بودند از خاک ما در بـاد، بوی تو می آید
دلتنگتر از همه دلتنگها ،
گوشه ای مینشینم و میشمارم
حسرتها را و محاکمه میکنم
وجدانم را ،
من کدام قلب را شکستم
و کدام احساس را له کردم
و کدام خواهش را نشنیدم
و به کدام دلتنگی خندیدم
که اینچنین دلتنگم
روی آن شیشه تبدار تو را " ها " کردم
اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم
حرف با برف زدم
سوز زمستانی را با بخار نفسم وصل به گرما کردم
شیشه بد جور دلش ابری و بارانی شد
شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم
عرق سردی به پیشانی آن شیشه نشست
تا به امید ورود تو دهان وا کردم
در هوای نفسم گم شده بودی ای عشق
با سرانگشت تو را گشتم و پیدا کردم
با سرانگشت کشیدم به دلش
عکس تو را عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم
مجنون تر از لیلی، شیرین تر از فرهاد
از تیره دودی، از دودمـان بـاد
از بوی تو آتش، در جـان بـاد افتاد
هر کوه بی فرهاد، کاهی به دست باد
ارث پـدر ما را، انـدوه مـادرزاد
تنها تو می مانی، ما می رویم از یاد
قالب وبلاگ :: :: کدهای جاوا |